خطبه حضرت زینب در شام
زينب دختر عليبنابيطالب علیه السلام برخاست و فرمود حمد مر خداي پروردگار جهانيان را سزاست، و درود خدا بر محمّد و بر همه آل او باد، خدا راست فرموده که فرمود: «سپس پايان کار آنان که بد کردند اين است که آيات خدا را تکذيب کرده و بدانها استهزا کنند» (روم).
اي يزيد، آيا گمان بردهاي حال که جاي جاي زمين و آفاق آسمان را بر ما گرفتي و بستي و ما چونان کنيزان رانده شديم، مايه خواري ما و موجب کرامت توست!! و حکايت از عظمت مکانت تو دارد که اين چنين باد در بيني انداختهاي، و برق شادي و سرور از ديدگانت ميجهد، حال که دنيا را براي خود مرتّب و امور را برايت منظم ميبيني، و ملک و سلطنت ما برايت صافي گرديده. لختي آرام گير، مگر سخن خداي را فراموش کردهاي که فرمود: «گمان مبرند آنان که کافر شدند و ما آنان را مهلت داديم، (اين مهلت) براي آنان خير است، ما همانا مهلت داديم آنان را که بر گناه خود بيفزايند و براي آنان عذاب خوارکننده خواهد بود» (آل عمران). آيا اين از عدل است اي فرزند آزادشدهها که زنان و کنيزان تو در پس پرده باشند و دختران رسول اللَّه اسير؟! پردههايشان را دريدي، و چهرههايشان را آشکار کردي، آنان را چونان دشمنان از شهري به شهري کوچانيده، ساکنان منازل و مناهل بر آنان اشراف يافتند، و مردم دور و نزديک و پست و فرو مايه و شريف چهرههايشان را نگريستند، در حالي که از مردان آنان حامي و سرپرستي همراهشان نبود. چگونه اميد ميرود از فرزند کسي که جگرهاي پاکان را به دهان گرفته و گوشت وي از خون شهداء پرورش يافته است؟! و چسان در عداوت ما اهل البيت کندي ورزد آن که نظرش به ما نظر دشمني و کينهتوزي است؟! آن گاه بدون احساس چنين گناه بزرگي بگويي:
(اجداد تو) برخيزند و پايکوبي کنند و به تو بگويند:اي يزيد دست مريزاد، در حالي که با تازيانه و عصايت بر دندانهاي پيشين ابي عبد اللَّه عليهالسلام بزني. چرا چنين نگويي، و حال آن که از قرحه و جراحت پوست برداشتي و با ريختن خون ذرّيه محمّد صلّي اللَّه عليه و آله که ستارگان زمين از آل عبد المطلباند خاندان او را مستأصل کردي و نياکان خود را ميخواني، و به گمان خود آنها را ندا در ميدهي. (اي يزيد) زودا که به آنان بپيوندي و در آن روز آرزو ميکردي کهاي کاش شل بودي و لال و نميگفتي آنچه را که گفتي و نميکردي آنچه را که کردي. خداوندا حقّ ما را بگير، و از آن که به ما ستم کرد انتقام ستان، و غضب خود را بر آن که خونهاي ما را ريخته، حاميان ما را کشته فرو فرست. (اي يزيد) به خدا سوگند جز پوست خود را ندريدي و جز گوشتت را نبريدي، بيترديد بر رسول اللَّه صلّي اللَّه عليه و آله وارد ميشوي در حالي که خون ذرّيهاش را ريختي و پرده حرمت فرزندانش را دريدي و اين جايي است که خدا پراکندگيهايشان را جمع و پريشانيهايشان را دفع، و حقوق آنان را بگيرد «آنان را که در راه خدا به شهادت رسيدند مرده مپندار، بل زندگاني هستند که در نزد پروردگارشان مرزوقاند» (آل عمران).
(اي يزيد) همين قدر تو را بس است که خداي داور، و محمّد صلّي اللَّه عليه و آله دشمنت و صاحب خون، و جبرئيل پشت و پشتوان باشد، و زودا بداند آن کس که فريبت داد و تو را بر گرده مسلمانان سوار کرد، چه بد جانشيني برگزيده، و کدام يک مکانتي بدتر داشته نيرويي اندکتر دارد. يزيد، گر چه دواهي و بلاهاي زياد از تو بر من فرود آمد ولي هماره قدر تو را ناچيز دانسته فاجعهات را بزرگ، و نکوهشت را بزرگ ميشمرم، چه کنم که ديدگان، اشکبار و سينهها سوزان است. شگفتا و بس شگفتا کشته شدن حزب اللَّه نجيبان به دست حزب شيطان طلقاء است، از دستهاي پليدشان خونهاي ما ميچکد، و دهانهاي ناپاکشان از گوشت ما ميخورد، و آن جسدهاي پاک و پاکيزه با يورش گرگهاي درنده روبروست، و آثارشان را کفتارها محو ميکند، و اگر ما را غنيمت گرفتي، زودا دريابي غنيمت نه که غرامت بوده است، آن روز که جز آنچه دستهايت از پيش فرستاده نيابي، و پروردگارت ستمگر بر بندگانش نيست، و شکايتها به سوي خداست.
هر کيد و مکر، و هر سعي و تلاش که داري به کار بند، سوگند به خداي که هرگز نميتواني، ياد و نام ما را محو و وحي ما را بميراني، چه دوران ما را درک نکرده، اين عار و ننگ از تو زدوده نگردد. آيا جز اين است که رأي تو سست است و باطل، و روزگارت محدود و اندک، و جمعيت تو پراکنده گردد، آري، آن روز که ندا رسد: أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَي الظَّالِمِينَ. پس حمد مر خداي راست که براي اوّل ما سعادت و مغفرت، و براي آخر ما شهادت و رحمت مقرر فرمود. از خدا مسئلت ميکنيم ثواب آنان را تکميل فرموده و موجبات فزوني آن را فراهم آورد، و خلافت را بر ما نيکو گرداند، چه او رحيم و ودود است، خداي ما را بس است چه نيکو وکيلي است.
نظرات شما عزیزان: